لارنس ون دن آکر را علاقمندان به طراحی خودرو خیلی خوب میشناسند. طراح خوشفکر و خلاقی که همیشه تأثیرگذار و صاحب خط فکری منحصربهفرد ظاهر شده. حالا که او مدتهاست مسئولیت طراحی گروه رنو را بر عهده دارد شرایط این برند پس از تجربهی ثبات و پیدا کردن زبان مخصوص خود، در حال ارتقا و رو به رشد است. در این گفتوگو، خبرنگار مجلهی معتبر اتو اند دیزاین ایتالیا به نگاه حرفهای او و نظراتش در مورد دنیای طراحی خودرو میپردازد.
ون دن آکر هدفش از طراحی را در یک کلام اینطور خلاصه میکند: «برای خلق تعادل میان خلاقیت و ظرافت.»
عناصر مرجع شما در دنیای طراحی چه چیزهایی هستند؟
من تحصیلاتم را به عنوان دانشجوی طراحی صنعتی شروع کردم، چون آن زمان در زادگاهم هلند دانشگاهی که اختصاصا به طراحی خودرو تعلق داشته باشد وجود نداشت. بعدتر رشد کردم و سالونه دل موبیل (Salone del Mobile) میلان رفتم و از فیلیپ استارک (Philippe Sarck) چیزهای زیادی آموختم. مشهورترین اشیائی که او طراحی میکرد باعث میشد که توی رؤیا فرو بروم: آب مرکباتگیر افسانهای Juicy Salif یادم هست که در عین سادگی فوقالعاده کامل بود. استارک یکی از الهامبرانگیزترین طراحان برای من بود و اتفاقا چند ماه پیش توانستم قهرمانم را دوباره ببینم. او به استودیوی ما آمد و داریم روی پروژهای با هم کار میکنیم. او کسی است که منطقهی پشت باکس تیمها (paddock) تیم آلپاین را در فرمول یک طراحی کرد.
و معماری؟
معماری در DNA من است. پدر و برادر بزرگم معمار هستند. از آن هلندیهای تو دل برو که برای خودشان ساب یا ولوو میخرند. به طور خاص من عاشق کارهای لودویگ میس وندرروهه (معمار مشهور مدرنیست اوایل قرن بیستم که تأثیر بسیار زیادی در شکلگیری جریان معماری مدرن داشت و با جملهی «کم هم زیاد است.» به نوعی بنیانگذار مینیمالیسم نیز محسوب میشود.) و تمام جریانی که در معماری از دههی ۱۹۵۰ شروع و تا امروز ادامه دارد هستم. وقتی داشتیم مرکز طراحی خودمان TechnoCentre را مجدد طراحی میکردیم این کار را با استودیوی پاریسی نوظهور کارتیه-دالی انجام دادیم. میتوانم این را بگویم؟ همانقدری معماری را دوست دارم که خودروها را. ما یک خانهی روی آب معمولی در آمستردام خریدیم و همراه خانواده و یک معمار داخلی روی آن کار میکنیم تا در عین نگه داشتن ظاهر تاریخیاش، بتوانیم فضای داخلی مدرنی به آن ببخشیم.

آیا هلند سرزمین طراحی و معماری است؟
دولت از معماری این کشور در طول سالهای گذشته محافظت کرده. در واقع اگر در سطح شهر قدم بزنید خیلی زود متوجه این مسأله خواهید شد. یکی از طراحان هلندی مورد علاقهی من برونو نینبر فن آیبن (Bruno Nienber van Eyben) مینیمالیست و خلوصگرا است. البته که واضح است من به امرپسیونیستها و خصوصاً ونگوگ هم علاقهی خاصی دارم. گروه ممفیس را به خاطر فراغ بال و اینکه میدانند چطور خودشان را ارائه کنند دوست دارم، آنیش کاپور را به خاطر تواناییاش در آفرینش کارهای دراماتیک در ابعاد بزرگ- مثل The Bean شیکاگو (منظور او تندیسی است که دروازهی ابر نام دارد و بسیار هم مشهور است)- دوست دارم. طراح دیگری که بسیار دوستش دارم مارک نیوسون است که فرصت همکاری با او را در فورد داشتهام. ما با هم کانسپت 021C را ساختیم که در نمایشگاه توکیوی ۱۹۹۹ به نمایش درآمد.
کی فهمیدید که میخواهید یک طراح خودرو شوید؟
وقتی خیلی جوان بودم پدرم استودیوی معماری خودش را در کنار خانهمان داشت و هربار که پیش او میرفتم که ورقی کاغذ و یک مداد بهم میداد. هدف او این بود که من را ساکت نگه دارد. واضح است. من به این خاطر به خودروها علاقمند شدم که مجلههایی مثل میشل ویلیانت یا بلیک و مورتیمر را میخواندم و سعی میکردم تا چیزهایی که آنها میکشند را کپی کنم. وقتی بزرگتر شدم فهمیدم که در زمینهی ریاضی هم خوب هستم. اینطور به نظر میرسید که اگر سراغ طراحی صنعتی برووم میتوانم بین خلاقیت و علم یک ترکیب درست ایجاد کنم. فقط در سال آخر دانشگاه بود که به طور خاص روی خودرو تمرکز کردم و تلاش کردم برای موضوع پایاننامهام پروژهای در بخش کامیون ولوو در بلژیک پیدا کنم. مقداری زمان برد تا فهمیدم طراحی خودرو برای من سنتزی از تمام اشکال طراحی است که در یک آبجکت با یکدیگر آمیخته شدهاند.

ملاقاتی بوده که باعث شود سرنوشت حرفهایتان تغییر کند؟
هم ملاقاتها و هم تجربهها. در طول سالهای تحصیلم چند ماهی به ایتالیا رفتم تا در یک استودیوی طراحی کوچک به اسم Design System در تورین روی پروژهی طراحی فضای داخلی بوگاتی EB110 کار کنم. آن دوران به عنوان خاطراتی فوقالعاده در ذهنم باقی مانده. البته دوران آموزش دیدن واقعیام بین سالهای ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۵ در آئودی با هارتموت وارکوس اتفاق افتا: ما روی نوسازی طراحی کل محصولات شرکت کار میکردیم؛ از TT تا A8 آلومینیومی و A6. ملاقات فوقالعادهی بعدی با جی میز (J Mays) بود که به من باور داشت و ازم دعوت کرد تا به کالیفورنیا بروم و همراهش در فورد کار کنم. بعدا او من را به مزدا فرستاد تا به عنوان مدیر طراحی فعالیت کنم. برای من او حکم مربی را دارد.
یک روز معمول شما چطوری است؟
به طور میانگین ما ۵۰ جلسه در هفته داریم. من یک سوم وقتم را به تیمم اختصاص میدهم، یک سوم به کارهای مدیریتی و مابقی صرف سفر کردن و بازدید از استودیوهای طراحیمان در سرتاسر جهان میشود. تنوع کارهای من بسیار زیاد است و مجبورم که درگیر تمام پروژهها- از اول تا آخر- شوم. البته که من دیگر وقتم را صرف اسکچ کشیدن و طرحهای جدید نمیکنم چون همین حالا حدود ۶۰ پروژهی فعال داریم که در راه هستند. اما همیشه سعی میکنم که در پروژهها تأثیر خودم را بگذارم. همیشه به همکارانم میگویم که باید پایمان را روی زمین نگه داریم. ما باید خودروهای زیبایی طراحی کنیم اما مهم است که بتوانیم آنها را بفروشیم. یک پا در دنیای خلاقیت و یک پا در دنیای تجارت.



گزارش